هفت جا، نفس خويش را حقير ديدم:
نخست: هنگامي كه به پستي تن مي داد تا بلندي يابد.
دوم: آنگاه كه در برابر از پا افتادگان، مي پريد.
سوم: آنگاه كه ميان آساني و دشوار، مختار شد و آسان را برگزيد.
چهارم: آنگاه كه گناهي مرتكب شد و با يادآوري اينكه ديگران نيز همچون او دست به گناه مي زنند، خود را دلداري داد.
پنجم : آنگاه كه از ناچاري، تحميل شده اي را پذيرفت و شكيبايي اش را ناشي از توانايي دانست.
ششم: آنگاه كه زشتي چهره اي را نكوهش كرد، حال آن كه يكي از نقابهاي خودش بود.
هفتم: آنگاه كه آواي ثنا سرداد و آن را فضيلت پنداشت!
"جبران خليل جبران"
با سلام
اعجاز كلمه الله در درمان امراض روحي و رواني
دكتر علي شريعتي : كلاس پنجم كه بودم پسر درشت هيكلي در ته كلاس ما مي نشست كه براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنكه كچل بود، دوم اينكه سيگار مي كشيد و سوم - كه از همه تهوع آور بود- اينكه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يك روز كه با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيكل ته كلاس را ديدم در حاليكه خودم زن داشتم ،سيگار مي كشيدم و كچل شده بودم
به سه چيز تكيه نكن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور مي تازد، با دروغ مي بازد و با عشق مي ميرد.
دكتر علي شريعتي
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست
دكتر علي شريعتي
"هر كس آنچنان مي ميرد كه زندگي مي كند"
دكتر علي شريعتي