8
 جمهوری اسلامی ایران، جز هشت کشور دارای قدرت تولید مستقل موشک‌هایی با برد بیش از 2000کیلومتر (شهاب3، فادر، سجیل و...)

"ماتوانستیم"
امروز مى‏توان ادعا کرد کشور ما، از شعار «ما مى‏توانیم» عبور کرده و در اردوگاه «مإ توانستیم» خیمه زده است.

9
جمهوری اسلامی ایران نهمین کشور در تولید علوم پیشرفته نانو می‌باشد.

"ما در شرایط بدر وخیبریم، نه شعب ابی‌طالب. آیت اله خامنه‌ای حفظه‌الله"

اول
 جمهوری اسلامی ایران با ده برابر سرعت متوسط رشد علمی در دنیا، دارای رتبه نخست سرعت رشد علم و تکنولوژی در جهان می‌باشد.

"مارا ازتحریم نترسانید ما ملت رمضان هستیم.  امام خمینی (ره)"

دوم
بدر و خیبر: جمهوری اسلامی ایران دارای رتبه دوم جهانی در کشت سلول‌های بنیادین می‌باشد.

=======================================

یک «روز به ما مى‏گفتند شما بروید لولهنگ بسازید؛ آفتابه‏هاى گلى‏اى که آن وقت‏ها مى‏ساختند؛ یعنى آفتابه حلبى هم نه! ما حتى دسته بیل را هم از خارج وارد مى‏کردیم؛ همچنین بقیه چیزهاى مورد مصرف و مورد نیاز روزافزون صنعتى را. سطح زندگى پیشرفت مى‏کرد و نیازهاى فراوان روز به روز پیش مى‏آمد؛ همه اینها را ما باید از دیگران مى‏گرفتیم و وارد مى‏کردیم.» اما امروز به برکت خودباورى و اتکا به توانایى‏هاى خودجوشِ داخلى، توانستیم جز هشت کشور برتر هسته‌ای باشیم و در زمینه‏هاى مختلف علمى جزءِ ده کشورِ اولِ جهان.

7
جمهوری اسلامی ایران، هفتمین قدرت برتر دریایی جهان با توان طراحی و ساخت کشتی‌های اقیانوس‌پیما می‌باشد.

اول
 جمهوری اسلامی ایران، دارای رتبه نخست جهانی در ریشه‌کن کردن بیماری‌های مختلف واگیردار (فلج  اطفال، سل، هپاتیت، سرخک و...) است.

5
جمهوری اسلامی ایران با دستیابی به فناوری ساخت زیردریایی‌های مدرن به رتبه پنجم قدرت زیرسطحی جهان دست یافت.

"در تهدیدها فزرند عاشوراییم و در تحریم‌ها فزرند رمضان"


17
 جمهوری اسلامی ایران در سال 2011 رتبه هفدهم تولید علم در جهان را کسب نموده است. این درحالی است که رتبه ایران ده سال قبل 50ام بوده است.

3
جمهوری اسلامی ایران سومین کشور با توان طراحی و ساخت انواع سد در جهان می‌باشد.

13
 جمهوری اسلامی ایران سیزدهمین کشور با توان طراحی و ساخت انواع ناوشکن‌های پیشرفته در دنیا می‌باشد.

==================================

راستی: ما همه‌ى اینها را در شرائط تنگدستى انجام دادیم.
همین تحریمى که حالا گفته می‌شود تشدید کردند یا رو به تشدید دائمى است، خب، از اول وجود داشته. ما علاوه‌ى بر این، جنگ هم داشتیم؛ علاوه‌ى بر این، در دورانهاى مختلفى کاهش قیمتهاى نفت داشتیم؛ مشکلات فراوان داخلى بر ما تحمیل کرده بودند؛ همه‌ى این مسائل بوده است؛ در عین حال ما بحمداللَّه این همه پیشرفت را پیدا کردیم


5
بدر و خیبر: جمهوری اسلامی ایران جزء پنج قدرت برتر سایبری دنیا قرار دارد.

5
بدر و خیبر: جمهوری اسلامی ایران پنجمین کشور دارای توان پیشرفته علمی طراحی و ساخت و هوشمندسازی ربات آدم‌نما می‌باشد.

5
بدر و خیبر: جمهوری اسلامی ایران با تولید رویانا اولین گوسفند شبیه‌سازی شده، در بین پنج کشور دارای توان شبیه‌سازی این‌گونه قرار دارد.

9
بدر و خیبر: جمهوری اسلامی ایران دارای رتبه نهم در تولید بیوداروها می‌باشد.

"این همه در شرایط تحریم و تنگدستی"

 
اول
بدر و خیبر: جمهوری اسلامی ایران اولین کشور تولید کننده داروی گیاهی برای درمان ایدز می‌باشد.

دوم
بدر و خیبر: جمهوری اسلامی ایران دومین کشور دارای فناوری تولید پهبادهای رادارگریز در جهان می‌باشد.

8
بدر و خیبر: جمهوری اسلامی ایران هشتمین کشور فضایی دنیا می‌باشد.
 
اول
بدر و خیبر: جمهوری اسلامی ایران اولین کشور تولیدکننده داروی گیاهی درمان روماتیسم در جهان می‌باشد.

10
بدر و خیبر: جمهوری اسلامی ایران جز ده کشور تولیدکننده زیردریایی در جهان می‌باشد.


اول، دوم، 7، 5، 8،و....

و همه‌ ی این شمردن‌ها یعنی اینکه ما در شرایط بدر وخیبریم، نه شعب
ابی‌طالب.


امروز ما «بخش سخت‏تر راه را طى کرده‏ایم و بخش آسان‏تر و راحت‏تر آن پیش روى ماست.»

من واقعاً متأسف میشوم وقتى مى‌بینم این گزارشهاى روشن و خوب، آنچنان که باید و شاید، به مردم داده نمیشود که مردم خوشحال بشوند؛ بفهمند در کشور چه اتفاقى دارد مى‌افتد. حضرت آیت اله خامنه ای حفظه‌الله


پنج شنبه 2 11 1393 12:52
ما معتقدیم که ” عصرِ ارتباطات ” نام ِ دروغینی بیش نیست . مثل ِ همان پدر و مادرهایی که دخترهای سبزه ء خود را ” سپیده ” مینامند و پسرهای کچل خود را ” زلفعلی ” و «سندرمِ داون» دارهای خود را ” فهیم” می خوانند ، سیاستمداران و مدیران و بزرگان ِ بشریت هم به دروغ این عصر را ” عصر ِ ارتباطات ” مینامند!

 این عصر ، عصر ِ ” تنهایی و در خود فرو رفتن ” است! اینکه در جیب ِ همه ، از پیرمرد ِ ۸۰ ساله ی محله ی ما تا بچه های ۵ ساله  مهد کودکی یک تلفن ِ همراه است ، دلیلی بر با هم بودن ِ آدم ها نیست. هیچ کس یک ظهر ِ دلگیرِ جمعه که دلت دارد از سینه در می آید و خفه شدی از بی هم صحبتی ،  زنگ نمی زند و نمی پرسد ” حالت خوب است؟ ” ، هیچ کس تو را به نوشیدن ِ قهوه های بیمزه ی کافه عکس و یا خوردن کیک های خوشمزه ی کافه فرانسه و یا حرف زدن در کافه سیاه و سپید با آن مدیر ِ بد اخلاقش دعوت نمیکند! هیچ کس نمی گوید بیا با هم برویم جاده چالوس و کباب و ماهی ِ قزل آلا بخوریم . هیچ کس تو را به پیاده روی یک عصر ِ پاییزی دعوت نمیکند. هیچ کس حتی تنهایی اش را با تو سهیم نمیشود. وقتی زنگ می زنند با خودت شرط می بندی که حتما کاری از تو توقع دارد و بدتر از آن شرط می بندی برای پرسیدن حالت زنگ زده است یا کاری دارد و همیشه می بازی.  و تماشایی است تعجب دوستان و اقوام وقتی فقط بخاطر دیدنشان بهشان سر می زنی یا تماس می گیری. سهم ِ ما از ارتباطات، گسترش ِدردسرها و گرفتاریهایمان است.
عصر ِ ارتباطات  فقط یک فریب است. ما وسایل ِ ارتباطی را گسترش داده ایم که مادرها هر زمان دلشان خواست به فرزندان ِ بخت برگشته زنگ بزنند که ” کدوم گوری هستی ؟ ” و زن ها به شوهرهایشان زنگ بزنند ” کجایی؟ چرا دیر کردی؟ ” و شوهرها زنگ بزنند که ” به مامانم زنگ بزن حالش را بپرس ” و فرزندها به پدرهایشان بگویند” سر ِ راه برای من سی دی جدید ِ بِن ۱۰ هم بخر با چیپس ِ فلفلی و ماست ِ موسیر! “
ما هی هر روز تنها تر شدیم. هر روز منزوی تر شدیم. هر روز مجازی تر شدیم. ما در دنیای مجازی غرق شدیم! ما یادمان رفت به پدربزرگ و مادر بزرگ هایمان سر بزنیم ، چون هر بار که می خواهیم از خانه بیرون برویم ، چراغ ِ اسم یک عالمه از دوستان ِ مجازی ِ ما روشن است و دلمان نمی آید بدون ِ ” گپ زدن ” با آنها برویم و وقتی ” گپ ” ِ ما تمام میشود دیگر دیر شده و خسته شده ایم از بس با کیبورد حرف زده ایم!
 
این گونه است که وب کم ها زیاد میشود و اِسکایپ و اوووو !  همه گیر تر می شوند و اینگونه است که ما مجازا عاشق ِ ” ع ” میشویم و “ع ” مجازا عاشق ِ ” الف ” و ” واو” می شود و آنها مجازا عاشق ِ دیگرانی که خود مجازا عاشق ِ دیگران اند!
اینگونه است که ما دلمان نمی خواهد از پشت ِ صفحه بلند شویم مبادا ” ع ” بیاید و برود و ما نبینیمش! اینگونه است که هی آدم ها تنها تر میشوند. اینگونه است که ما خواهرمان را دو هفته است ندیده ایم و حرف نزده ایم و فقط سه باری مجازا گپ زده ایم.
چهارشنبه 10 10 1393 0:0
امام رضا پیغام داد، آبروی همدیگر را نریزید.
 آبروی همدیگر را بریزید، نفرینتان می‌کنند.
 از ولایت خدا دور هستید. در همین دنیا عذاب شدید می‌شوید.
 در آخرت نصیبی ندارید. آبرو ریختن خیلی خطر دارد.
 این نکته‌ای است که امام رضا فرمود از طریق عبدالعظیم حسنی
.
 
امام رضا(ع) در نامه ای به حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) می نویسند: دوستان ما نباید فرصتهای گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند.

به گزارش مهر،با عنایت به مشکلاتی که امام رضا(ع) در ارتباط حضوری با شیعیان در زمان حیات خود و زندگی در خراسان آن روز داشتند، توصیه ها و مسائل مد نظر را از طریق مکاتبه و توسط نمایندگان خود در بلاد مختلف به اطلاع مردم می رساندند.
 
یکی از اسناد موجود، نامه ایشان به حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است که در آن زمان در ری زندگی می کردند.شیخ مفید در کتاب خویش، پیام جامع، آموزنده و جالبی را از امام رضا(ع) آورده است که آن بزرگوار آن پیام را، به وسیله حضرت سیدالکریم عبدالعظیم حسنی(ع) به شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) فرستاده اند.متن پیام آن بزرگوار این است:

بسم الله الرحمن الرحیم
یا عبدالعظیم

أبلغْ عنّی أولیائی السلامَ وقل لهم: أن لا یجعلوا للشیطان على أنفسهم سبیلاً، ومُرْهم بالصدق فی الحدیث وأداء الأمانة، ومُرْهم بالسکوت وترک الجدال فیما لا یَعْنیهم، وإقبالِ بعضهم على بعض والمُزاوَرة، فإنّ ذلک قربة إلیّ. ولا یشغلوا أنفسهم بتمزیق بعضهم بعضاً، فإنّی آلیتُ على نفسی أنّه مَن فعل ذلک وأسخط ولیّاً من أولیائی دعوتُ الله لِیعذّبه فی الدنیا أشدّ العذاب، وکان فی الآخرة من الخاسرین. وعرِّفْهم أنّ الله قد غفر لمحسنهم، وتجاوز عن مسیئهم، إلاّ مَن أشرک به أو آذى ولیّاً من أولیائی أو أضمر له سوءً، فإنّ الله لا یغفر له حتّى یرجع عنه، فإنْ رجع وإلاّ نُزع رُوح الإیمان عن قلبه، وخرج عن ولایتی، ولم یکن له نصیب فی ولایتنا، وأعوذ بالله من ذلک.

بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

ای عبدالعظیم! سلام گرم مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو: در دلهای خویش برای شیطان راهی نگشایند و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده فراخوان و به صله رحم و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن، چرا که این کار باعث تقرب به خدا و من و دیگر اولیاء اوست.دوستان ما نباید فرصتهای گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند.من با خود عهد کرده ام که هر کس مرتکب اینگونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند از خدا بخواهم که او را به سخت ترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز اینگونه افراد از زیانکاران خواهند بود.

به دوستان ما توجه ده که خدا نیکوکرداران آنان را مورد بخشایش خویش قرار داده و بدکاران آنان را جز، آنهایی که بدو شرک ورزند و یا یکی از دوستان ما را برنجانند و یا در دل نسبت به آنان کینه بپرورند، همه را مورد عفو قرار خواهد داد اما از آن سه گروه نخواهد گذشت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار نخواهد داد.جز اینکه از نیت خود بازگردند و اگر از این اندیشه و عمل زشت خویش بازگردند، مورد آمرزش خواهند بود اما اگر همچنان باقی باشند، خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از ولایت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما اهل بیت(ع) نیز بی بهره خواهند بود و من از این لغزشها به خدا پناه می برم.»

حجت الاسلام قرائتی در سخنرانی در شرح این نامه گفتند
 
 پیام امام رضا(ع)، پیام خیلی مهمی است. انگار این شفای دردهای امروز جامعه‌ ماست.
امام توصیه می کند که مردم راه شیطان را در خودشان باز نکنند.
 
امام رضا(ع) به عبدالعظیم حسنی فرمود: به شیعه‌ها بگو دیدن همدیگر بروند. «فَإِنَّ ذَلِکَ قُرْبَةٌ إِلَی‏» اگر می‌خواهید به من نزدیک شوید، دیدن همدیگر بروید. «وَ لَا یَشْغَلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضا» «تَمزیق»، «کُلَّ مُمَزَّق‏» (سبأ/7) در قرآن است. «تمزیق» یعنی تخریب. «وَ لَا یَشْغَلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضا» همدیگر را خراب نکنید. «وَ لَا یَشْغَلُوا» مشغول نکنید «تَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضا» او این را خراب می‌کند.

امام رضا(ع) فرمود: من نفرین می‌کنم به کسی که آبروی شیعیان را بریزد.تعهد کردم.که کسی که آبروی مؤمنی را بریزد، «دَعَوْتُ اللَّهَ» دعا می‌کنم، که چه؟ «لِیُعَذِّبَهُ فِی الدُّنْیَا أَشَدَّ الْعَذَاب‏» در دنیا به زندگی نکبتی گرفتار شود «وَ کَانَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِین‏» خیلی امام رضا دلش درد می‌آید.
امام رضا(ع) به عبدالعظیم حسنی(ع) فرمود: به شیعیان من بگو آبروی همدیگر را نریزید.من امام رضا(ع) نفرین کردم به کسی که آبروی کسی را بدون دلیل بریزد.اگر حتی تازه دلیل داری، شما حق نداری آبرویش را بریزی.
 
باید به قوه‌ قضاییه بگویی: بابا این پرونده! برد و خورد و هرچه دلیل داری از مسیرش اقدام کنید.

امام رضا فرمود: من تعهد کردم نفرین می‌کنم به کسی که آبروی شیعه را بریزد.«وَ عَرِّفْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لِمُحْسِنِهِمْ وَ تَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ إِلَّا مَنْ أَشْرَک بِه‏» خداوند خوب‌ها را می‌بخشد، از بدهای شیعیان بد هم می‌بخشد، مگر کسی که یا مشرک باشد، «أَوْ آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی‏» الله اکبر! امام رضا فرمود: خدا همه‌ شیعیان را می‌بخشد جز دو رقم شیعه! شیعه‌ای که مشرک شود. شیعه‌ای که مؤمنی را اذیت کند. «آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی‏»

امام رضا فرمود: خدا شیعه را می‌بخشد جز دو گروه!
 شیعه‌ای که مشرک شود، «أَشْرَکَ بِه‏»، «أَوْ آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی‏»، «أَوْ أَضْمَرَ لَهُ سُوءا» یا در دلش بدخواه باشد. اصلاً دلش بخواهد فلانی خراب شود.یعنی در دلش بدخواه باشد. «فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ لَهُ حَتَّى یَرْجِع‏» خدا یک چنین آدمی را نمی‌بخشد، جز اینکه از اذیت کردن برگردد. «وَ إِلَّا نُزِعَ رُوحُ الْإِیمَانِ عَنْ قَلْبِهِ» کسی که مؤمنی را اذیت کند، مؤمنی را تخریب کند «نُزِعَ رُوحُ الْإِیمَانِ عَنْ قَلْبِهِ» خداوند روح ایمان را از قلبش می‌گیرد.کار به آیت‌الله و فوق دیپلم و لیسانس و دکتر ندارد.

امام رضا پیغام داد، آبروی همدیگر را نریزید.آبروی همدیگر را بریزید، نفرینتان می‌کنند.از ولایت خدا دور هستید.در همین دنیا عذاب شدید می‌شوید.در آخرت نصیبی ندارید.
آبرو ریختن خیلی خطر دارد
.
این نکته‌ای است که امام رضا فرمود از طریق عبدالعظیم حسنی


چهارشنبه 3 10 1393 12:33
بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او می‌گوید: فردا به فلان حمام برو وکار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن. دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و د ر هوای گرم از فاصله دور برای گرم کردن آب حمام هیزم می‌آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است . به نزدیک حمامی رفت و گفت: کار بسیار سختی داری ، در هوای گرم هیزم‌ها را از مسافت دوری می‌آوری و ..... حمامی گفت: این نیز بگذرد .
یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید و دو باره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتری‌ها پول می‌گیرد. مرد وارد حمام شد و گفت: یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت‌تری داری، حمامی گفت: این نیز بگذرد .
دو سال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند: او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه‌ای (پاساژی) دارد و یکی از معتمدین بزرگ است. به بازار رفت و آن مرد را دید گفت: خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می‌بینم معتمد بازار و صاحب تیمچه‌ای شده‌ای، حمامی گفت: این نیز بگذرد .
مرد تعجب کرد گفت: دوست من، کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟ چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود. مردم گفتند: پادشاه فرد مورد اعتمادی را برای خزانه داری خود می‌خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می‌دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند. کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است. مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود جلو رفت خود را معرفی کرد و گفت: خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می‌بینم پادشاه فعلی و حمامی قبلی. گفت: این نیز بگذرد .
مرد شگفت زده شد و گفت: از مقام پادشاهی بالاتر چه می‌خواهی که باید بگذرد؟ ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد. گفتند: پادشاه مرده است ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد. مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده و نوشته است این نیز بگذرد .
                               هم موسم بهار طرب خیز بگــــــــــذرد
                               هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــــــــذرد
                               گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــــــا
                                         خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد


يکشنبه 30 9 1393 0:0
پیرزن با تقوایی در خواب خدا رو دید و به او گفت : (( خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ )) خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت . پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت. سپس نشست و منتظر ماند. چند دقیقه بعددر خانه به صدا در آمد . پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود . پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست. نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد. این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد . پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت. نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد . این بار نیز پیر زن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد . پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد. شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید . پیرزن با ناراحتی کفت: (( خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟))
خدا جواب داد :
)) بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی ((
 
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
 
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپابرهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن،به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
                                                  "شیخ بهایی "


شنبه 29 9 1393 2:0
دعوت سفارت آمریکا از استاد علی اکبر دهخدا
برای مصاحبه با رادیو صدای آمریکا

19 دیماه 1332 تهران
آقای محترم- صدای آمریکا در نظر دارد برنامه‌ای از زندگانی دانشمندان و سخنوران ایرانی، در بخش فارسی صدای آمریکا از نیویورک پخش نماید. این اداره جنابعالی را نیز برای معرفی به شنوندگان ایرانی برگزیده است. در صورتی که موافقت فرمایید، ممکن است کتباً یا شفاهاً نظر خودتان را اعلام فرمایید تا برای مصاحبه با شما ترتیب لازم اتخاذ گردد.
ضمناً در نظر است که علاوه بر ذکر زندگانی و سوابق ادبی سرکار، قطعه‌ای نیز از جدیدترین آثار منظوم یا منثور شما پخش گردد.
بدیهی است صدای آمریکا ترجیح می‌دهد که قطعه انتخابی سرکار، جدید و قبلاً در مطبوعات ایران درج نگردیده باشد. چنانچه خودتان نیز برای تهیه این برنامه جالب، نظری داشته باشید، از پیشنهاد سرکار حُسن استقبال به عمل خواهد آمد.
با تقدیم احترامات فائقه
سی. ادوارد. ولز
رئیس اداره اطلاعات سفارت کبرای آمریکا
 
*****
 
پاسخ استاد علی اکبر دهخدا

جناب آقای سی. ادوارد. ولز،
رئیس اداره اطلاعات سفارت کبرای آمریکا

نامه مورخه 19 دیماه 1332 جنابعالی رسید و از اینکه این ناچیز را لایق شمرده اید که در بخش فارسی صدای آمریکا از نیویورک، شرح حال مرا انتشار بدهید متشکرم.

شرح حال من و امثال مرا در جراید ایران و رادیوهای ایران و بعض از دول خارجه، مکرر گفته‌اند. اگر به انگلیسی این کار می‌شد، تا حدی مفید بود؛ برای اینکه ممالک متحده آمریکا، مردم ایران را بشناسند. ولی به فارسی، تکرار مکررات خواهد بود، و به عقیده من نتیجه ندارد. . .
و چون اجازه داده اید که نظریات خود را دراین باره بگویم واگرخوب بود، حسن استقبال خواهید کرد، این است که زحمت می‌دهم:

بهتر این است که اداره اطلاعات سفارت کبرای آمریکا به زبان انگلیسی، اشخاصی را که لایق می‌داند، معرفی کند و بهتر از آن این است که در صدای آمریکا به زبان انگلیسی برای مردم ممالک متحده شرح داده شود که در آسیا مملکتی به اسم ایران هست که در خانه‌های روستاها و قصبات آنجا، در و صندوقهای آنها قفل ندارد، و در آن خانه‌ها و صندوقها طلا و جواهرات هم هست، و هر صبح مردم قریه، از زن و مرد به صحرا می‌روند و مشغول زراعت می‌شوند، و هیچ وقت نشده است وقتی که به خانه برگردند، چیزی از اموال آنان به سرقت رفته باشد...
یا یک شتردار ایرانی که دو شتر دارد و جای او معلوم نیست که در کدام قسمت مملکت است، به بازار ایران می‌آید و در ازای«پنج دلار» دو بار زعفران یا ابریشم برای صد فرسخ راه حمل می‌کند و نصف کرایه را در مبداء و نصف دیگر آن را در مقصد دریافت می‌دارد، و همیشه این نوع مال التجاره‌ها سالم به مقصد می‌رسد.

و نیز دو تاجر ایرانی، صبح شفاهاً با یکدیگر معامله می‌کنند و در حدود چند میلیون، و عصر خریدار که هنوز نه پول داده است و نه مبیع آن را گرفته است، چند صد هزار تومان ضرر می‌کند، معهذا هیچ وقت آن معامله را فسخ نمی‌کند و آن ضرر را متحمل می‌شود.

اینهاست که شما می‌توانید به ملت خودتان اطلاعات بدهید، تا آنها بدانند در اینجا به طوری که انگلیسی‌ها ایران را معرفی کرده‌اند، یک مشت آدمخوار زندگی نمی‌کنند...
در خاتمه با تشکر از لطف شما احترامات خود را تقدیم می‌دارد.
علی اکبر دهخدا


سه شنبه 25 9 1393 0:0
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفوریافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد.
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد :
«در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد. نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند ، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.
هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند».
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.
با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.
نتیجه : اگر این روزها فقط خبرهای بد می شنویم ، اگر هیچ کدام به فکر عزت نفس مان نیستیم و اگرهمگی در فکر زدن پنبه همدگر هستیم ، بدانیم که به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ایم .
  این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم .... دلار گران   شده ... طلا گران شده ... کار نیست ...مدرسه ای آتش گرفت ... دانش آموزان راهیان نور در جاده کشته شدند... زورگیری در ملاعام
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس نیست شما چطور؟ ... ما ایرانیها دزدیم ... ما ایرانیها هیچی نیستیم ... ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم ... ما هیچ پیشرفتی نکردیم فقط توهم میزنیم ...
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند شما چطور؟این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند


يکشنبه 23 9 1393 19:26

Easy Love: لواسان

Longtime: در حمام ، زمان پیچیدن لونگ را گویند

Long time no see: !دارم لونگ می‌‌پیچم ، نگاه نکن


MacBook: کتابچهٔ راهنمای حجاج


Comfortable: بفرمایید سر میز

Burkina Faso: برو کنار وایسا

Parkinson: پسر سرایدار را گویند که در اتاقکی در پارکینگ زندگی‌ می‌کند

Velocity: ( شهری که مردم آن از هر موقعیتی برای ولو شدن استفاده می‌‌کنند (شیراز)

Categorize: نوعی غذای شمالی که با برنج و گوشت گراز طبخ می‌‌شود

Acrobat reader: ژیمیناستی که موقع اجرا گه می‌‌زند


Refer: فرکردن مجدد مو

Good setting: آن سه چیزِ نیک را گویند : گفتار نیک - کردار نیک -پندار نیک


Configure: ژستِ باسن

Sweet zer land: سرزمینی که مردمانش زیاد زر می‌‌زنند اما به دل‌ می‌‌نشیند

Accessible: عکس سیبیل

Very well: رها و آزادو افسارسرخود و بی تکلیف و سرگشته و بی جا و مکان



Shutter Island: شعبه‌ کبابی شاطر عباس در کیش


Avatar: تلفیقی است از آواز ،ساز ایرانی‌ و تصاویر سه بعدی که در پس
زمینه پخش می‌‌شود

Subsystem: صاحب دستگاه

Jesus: در اصفهان به بچه گویند که دست به چیز داغ نزند



UNESCO: یونس کجاست؟


Good Luck: چه لاکِ قشنگی‌ زدی

Good Luck on your exams: به هنگام امتحانات لاکِ قشنگی زده بودی

Legendary: ادارهٔ محافظت از لجن و کثافات شهری



Godzilla: خدای استفاده کردن از مرورگر موزیلا

Avocado: کادو از طرف خانم آوا

Quintuplet: این تاپاله کجاست؟

What the hell: !چه دانهٔ خوشبویی

Cambridge: شهری که تعداد پلهایش انگشت شمار است
 

يکشنبه 23 9 1393 1:30

نصوح مردى بود شبیه زنها ، صورتش مو نداشت و سینه‌هایی برجسته چون سینه زنها داشت و در حمام زنانه کار مى کرد. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم ارضای شهوت.

 گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت و کسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد.

دختر شاه مایل شد که به حمام آمده و کار نَصوح را ببیند. نصوح جهت پذیرایى و خدمتگزارى اعلام آمادگى نمود ، سپس دختر شاه با چند تن از خواص ندیمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد . از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.

طبق این دستور مأمورین ، کارگران را یکى بعد از دیگرى مورد بازدید خود قرار دادند، همین که نوبت به نصوح رسید با اینکه آن بیچاره هیچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند.

نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدا را طلبید و گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم  و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد .

به مجرد این که نصوح توبه کرد، ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد . پس از او دست برداشتند. و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت . او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد. این بود که بر توبه‌اش ثابت‌قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت.

هر مقدار مالى که از راه گناه تحصیل کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسخى آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید . اتفاقاً شبى در خواب دید کسى به او مى گوید : « اى نصـــوح! چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است ؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد . »

همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگهاى گران وزن را حمل کند و به این ترتیب گوشتهاى حرام تنش را آب کند  . نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست ؟ تا عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است ، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود و به او تسلیمش نمایم . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود و از همان علوفه و گیاهان که خود مى خورد ، به آن حیوان نیز مى داد و مواظبت مى کرد که گرسنه نماند.

خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر و عوائد دیگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افکندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حکومت نموده و مردمى که در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.

رفته رفته ، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود . از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت : من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست . مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او براى آمدن نزد ما حاضر نیست ما مى رویم که او را و شهرک نوبنیاد او را ببینیم  .

پس با خواص درباریانش به سوى محل نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود ، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.

چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت ، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش ‍ نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل ، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام ، مالم را به من رد کن  . نصوح گفت : چنین است . دستور داد تا میش را به او رد کنند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى ، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى .

گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منفول را با او نصف کنند.

آن شخص گفت : بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم . تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد ، و از نظر غایب شدند .
-----------------------
در خاتمه این بحث نیز به روایتى از امام جعفر صادق علیه السلام اشاره مى شود که به اهمیت و اثرات توبه نصوح تأکید دارد . معاویة بن وهب گوید ، شنیدم حضرت صادق (ع) مى فرمود :چون بنده ، توبه نصوح کند، خداوند او را دوست دارد و در دنیا و آخرت بر او پرده پوشى کند.

من عرض کردم : چگونه بر او پرده پوشى کند؟

حضرت علیه السلام فرمود : هر چه از گناهان که دو فرشته موکل بر او نوشته اند، از یادشان ببرد و به جوارح و اعضاى بدن او وحى فرماید که گناهان او را پنهان کنید و به قطعه هاى زمین که در آنجاها گناه کرده وحى فرماید که پنهان دارید، آنچه گناهان که بر روى تو کرده است . پس دیدار کند خدا را هنگام ملاقات او و چیزى که به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نیست.(منبع : اصول کافى ، ج 4 ، ص  164)

در مجمع آمده که معاذ بن جبل گفت: یا رسول اللّه توبه نصوح چیست؟ فرمود: أن یتوب التّائب ثمّ لا یرجع فى ذنب کما لا یعود اللبن الى الضرع یعنى توبه کند بعد به گناه برنگردد چنان که شیر به پستان باز نمی گردد. چون بنده اى توبه نصوح کند، خدا دوستش دارد و گناهانش را در دنیا و آخرت بپوشاند


شنبه 22 9 1393 0:0
در داستان جالبى ازامیر المومنین حضرت على(علیه السلام ) به این مضمون نقل شده است که روزى رو به سوى مردم کرد و فرمود: به نظر شما امید بخش ترین آیه قرآن کدام آیه است ؟ بعضى گفتند آیه"ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء"(خداوند هرگز شرک را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر کس که بخواهد مى بخشد)سوره نساء آیه 48

امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه"و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما" (هر کس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110

امام فرمود: خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست . بعضى دیگر گفتند آیه "قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم"(اى بندگان من که دراثر گناه، بر خویشتن زیاده روی کرده اید،ازرحمت خدا مایوس نشوید در حقیقت‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است)سوره زمرآیه53

امام فرمود: خوبست اما آنچه مى خواهم نیست ! بعضى دیگر گفتند آیه "و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله"(پرهیزکاران کسانى هستند که هنگامى که کار زشتى انجام مى دهند یا به خود ستم مى کنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان خویش آمرزش مى طلبند و چه کسى است جز خدا که گناهان را بیامرزد) سوره آل عمران آیه135

باز امام فرمود: خوبست ولى آنچه مى خواهم نیست . در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه کردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض کردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم . امام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود:امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است"واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکرى للذاکرین سوره هود آیه 118 "

و فرمود: اى
على! آن خدایى که مرا به حق مبعوث کرده و بشیر و نذیرم قرار داده یکى از شما که برمى‏خیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مى‏ریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش کنار نمى‏رود مگر آنکه از گناهانش چیزى نمى‏ماند، و مانند روزى که متولد شده پاک مى‏شود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بکند نماز بعدى پاکش می‏کند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد بعد فرمود: یا على جز این نیست که نمازهاى پنجگانه براى امت من حکم نهر جارى را دارد که در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع کسى که بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حکم را دارد.


جمعه 21 9 1393 0:0
X